معنی آفرین در فرهنگ عمید
۱. در برابر کار خوب کسی به او میگویند، فری؛ زه؛ زهی؛ خه؛ خهی؛ احسنت؛ بارکالله: بر آن «آفرین» کآفرین آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).
۲. (ادبی) [مجاز] شعری که در آن دیگری را ستایش کرده باشند؛ مدیحه.
۳. (بن مضارعِ آفریدن) = آفریدن
۴. آفریننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): جانآفرین، جهانآفرین، سخنآفرین.
۵. [مقابلِ نفرین] دعای نیک: بیآزاری و خامشی برگزین / که گوید که نفرین بِه از آفرین (فردوسی: ۳/۲۸۰).
۶. (اسم مصدر) [قدیمی] آفرینش: بر آن آفرین ﹋«︁فرین» آفرید / مکان و زمان و زمین آفرید (فردوسی: ۶/۲۴۱).
۷. (اسم) [قدیمی] ستایش؛ شُکر؛ سپاس.
معنی آفرین در فرهنگ معین
( ~.) [ په . ] ( اِ.)1 – تحسین . 2 – سپاس . 3 – درود، تهنیت ، تبریک . 4 – دعای نیک .