معنی ابریشم در فرهنگ عمید
۱. تاری بسیارنازک و محکم که از باز کردن پیلۀ کرم ابریشم تهیه میشود و در صنایع نساجی و تهیۀ تار بعضی از سازهای موسیقی به کار میرود.
۲. (موسیقی) [قدیمی] تار سازهایی مانند رباب و چنگ.
۳. (موسیقی) [قدیمی] هر سازی که با مضراب یا ناخن نواخته میشود.
۴. (موسیقی) [قدیمی] نوعی ساز زهی ایرانی که امروزه در دست نیست.
* ابریشم طرب: [قدیمی] تار ساز؛ زه.
معنی ابریشم در فرهنگ معین
(اَ شَ یا شُ) [ په . ] (اِ.) 1 – رشته های بسیار نازکی که از پیلة کرم ابریشم جدا می کنند و استفاده می کنند. 2 – سازهای زه دار. 3 – درختی از دستة گل ابریشم ها جزء تیرة پروانه واران که گونه ای از آن در جنگل های شمال ایران به نام شب خسب (شوفِس ) موجود است .