معنی ابهام در فرهنگ عمید
۱. مبهم بودن.
۲. پیچیده بودن.
۳. (اسم) (ادبی) در بدیع، به کار بردن کلماتی در نظم یا نثر که احتمال دو معنی متقابل داشته باشد، یعنی هم مدح باشد و هم ذم، مانندِ این شعر: ای خواجه ضیا شود ز روی تو ظلم / با طلعت تو سور نماید ماتم (رشیدالدینوطواط: حدائقالسحر فیدقائقالشعر)؛ ذووجهین؛ محتملالضدین.
٤. (اسم) [قدیمی] انگشت شست.
معنی ابهام در فرهنگ معین
( اِ) [ ع . ] 1 – (مص م .) پوشیده گذاشتن ، پوشیده سخن گفتن . 2 – (اِ مص .) پوشیدگی ، تاریکی . 3 – (اِ.) انگشت بزرگ ، شست .