معنی آویز در فرهنگ عمید

۱. آنچه از چیز دیگر آویخته شده باشد.

۲. زیورآلاتی مانند گوشواره، گردن‌بند، دستبند، و امثال آن.

۳. (صفت) آویخته‌شده.

۴. (بن مضارعِ آویختن) = آویختن

۵. آویزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دست‌آویز، دل‌آویز، گلاویز.

۶. آویخته‌شده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): حلق‌آویز.

۷. (اسم، اسم مصدر) [قدیمی] جنگ؛ پیکار؛ نبرد: غمین گشت و آهنگ آویز کرد / از آن پس که از جنگ پرهیز کرد (فردوسی۲: ۴۲۲).

معنی آویز در فرهنگ معین

1 – (ص فا.) در ترکیب با برخی کلمات معنی آویزنده می دهد: دست آویز، دل آویز. 2 – ( اِ.) جنگ ، نبرد. 3 – جواهری که بر حلقة گوشواره بیاویزند. 4 – بلور و مانند آن که برای زینت به چلچراغ بیآویزند. 5 – منگوله ، شرابه . 6 – گیاهی زینتی با گل های قرمز.

اشتراک گذاری
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *