متن و ترجمه سوره القصص | سوره 28 | تعداد آیه : 88

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان

طسم﴿1﴾
طسم!﴿1﴾

تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴿2﴾
اينها از آيات کتاب مبين است!﴿2﴾

نَتْلُوا عَلَيْكَ مِن نَّبَإِ مُوسَى وَفِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ﴿3﴾
ما از داستان موسى و فرعون بحقّ بر تو مى‏خوانيم، براى گروهى که (طالب حقّند و) ايمان مى‏آورند!﴿3﴾

إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِّنْهُمْ يُذَبِّحُ أَبْنَاءَهُمْ وَيَسْتَحْيِي نِسَاءَهُمْ إِنَّهُ كَانَ مِنَ الْمُفْسِدِينَ﴿4﴾
فرعون در زمين برترى‏جويى کرد، و اهل آن را به گروه‏هاى مختلفى تقسيم نمود؛ گروهى را به ضعف و ناتوانى مى‏کشاند، پسرانشان را سر مى‏بريد و زنانشان را (براى کنيزى و خدمت) زنده نگه مى‏داشت؛ او به يقين از مفسدان بود!﴿4﴾

وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ﴿5﴾
ما مى‏خواهيم بر مستضعفان زمين منّت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان روى زمين قرار دهيم!﴿5﴾

وَنُمَكِّنَ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَنُرِي فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا كَانُوا يَحْذَرُونَ﴿6﴾
و حکومتشان را در زمين پابرجا سازيم؛ و به فرعون و هامان و لشکريانشان، آنچه را از آنها [= بنى اسرائيل‏] بيم داشتند نشان دهيم!﴿6﴾

وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلَا تَخَافِي وَلَا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ﴿7﴾
ما به مادر موسى الهام کرديم که: «او را شير ده؛ و هنگامى که بر او ترسيدى، وى را در دريا(ى نيل) بيفکن؛ و نترس و غمگين مباش، که ما او را به تو بازمى‏گردانيم، و او را از رسولان قرار مى‏دهيم!»﴿7﴾

فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوًّا وَحَزَنًا إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ﴿8﴾
(هنگامى که مادر بفرمان خدا او را به دريا افکند) خاندان فرعون او را از آب گرفتند، تا سرانجام دشمن آنان و مايه اندوهشان گردد! مسلّماً فرعون و هامان و لشکريانشان خطاکار بودند.﴿8﴾

وَقَالَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَيْنٍ لِّي وَلَكَ لَا تَقْتُلُوهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ﴿9﴾
همسر فرعون (چون ديد آنها قصد کشتن کودک را دارند) گفت: «نور چشم من و توست! او را نکشيد شايد براى ما مفيد باشد، يا او را بعنوان پسر خود برگزينيم!» و آنها نمى‏فهميدند (که دشمن اصلى خود را در آغوش خويش مى‏پرورانند)!﴿9﴾

وَأَصْبَحَ فُؤَادُ أُمِّ مُوسَى فَارِغًا إِن كَادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْلَا أَن رَّبَطْنَا عَلَى قَلْبِهَا لِتَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴿10﴾
(سرانجام) قلب مادر موسى از همه چيز (جز ياد فرزندش) تهى گشت؛ و اگر دل او را (بوسيله ايمان و اميد) محکم نکرده بوديم، نزديک بود مطلب را افشا کند!﴿10﴾

وَقَالَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّيهِ فَبَصُرَتْ بِهِ عَن جُنُبٍ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ﴿11﴾
و (مادر موسى) به خواهر او گفت: «وضع حال او را پيگيرى کن!» او نيز از دور ماجرا را مشاهده کرد در حالى که آنان بى‏خبر بودند.﴿11﴾

وَحَرَّمْنَا عَلَيْهِ الْمَرَاضِعَ مِن قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ يَكْفُلُونَهُ لَكُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ﴿12﴾
ما همه زنان شيرده را از پيش بر او حرام کرديم (تا تنها به آغوش مادر بازگردد)؛ و خواهرش (که بيتابى مأموران را براى پيدا کردن دايه مشاهده کرد) گفت: «آيا شما را به خانواده‏اى راهنمايى کنم که مى‏توانند اين نوزاد را براى شما کفالت کنند و خيرخواه او باشند؟!»﴿12﴾

فَرَدَدْنَاهُ إِلَى أُمِّهِ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴿13﴾
ما او را به مادرش بازگردانديم تا چشمش روشن شود و غمگين نباشد و بداند که وعده الهى حق است؛ ولى بيشتر آنان نمى‏دانند!﴿13﴾

وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَاسْتَوَى آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَكَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴿14﴾
و هنگامى که (موسى) نيرومند و کامل شد، حکمت و دانش به او داديم؛ و اين گونه نيکوکاران را جزا مى‏دهيم!﴿14﴾

وَدَخَلَ الْمَدِينَةَ عَلَى حِينِ غَفْلَةٍ مِّنْ أَهْلِهَا فَوَجَدَ فِيهَا رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلَانِ هَذَا مِن شِيعَتِهِ وَهَذَا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغَاثَهُ الَّذِي مِن شِيعَتِهِ عَلَى الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَكَزَهُ مُوسَى فَقَضَى عَلَيْهِ قَالَ هَذَا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُّضِلٌّ مُّبِينٌ﴿15﴾
او به هنگامى که اهل شهر در غفلت بودند وارد شهر شد؛ ناگهان دو مرد را ديد که به جنگ و نزاع مشغولند؛ يکى از پيروان او بود (و از بنى اسرائيل)، و ديگرى از دشمنانش، آن که از پيروان او بود در برابر دشمنش از وى تقاضاى کمک نمود؛ موسى مشت محکمى بر سينه او زد و کار او را ساخت (و بر زمين افتاد و مرد)؛ موسى گفت: «اين (نزاع شما) از عمل شيطان بود، که او دشمن و گمراه‏کننده آشکارى است»﴿15﴾

قَالَ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي فَاغْفِرْ لِي فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ﴿16﴾
(سپس) عرض کرد: «پروردگارا! من به خويشتن ستم کردم؛ مرا ببخش!» خداوند او را بخشيد، که او غفور و رحيم است!﴿16﴾

قَالَ رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيرًا لِّلْمُجْرِمِينَ﴿17﴾
عرض کرد: «پروردگارا! بشکرانه نعمتى که به من دادى، هرگز پشتيبان مجرمان نخواهم بود!»﴿17﴾

فَأَصْبَحَ فِي الْمَدِينَةِ خَائِفًا يَتَرَقَّبُ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنصَرَهُ بِالْأَمْسِ يَسْتَصْرِخُهُ قَالَ لَهُ مُوسَى إِنَّكَ لَغَوِيٌّ مُّبِينٌ﴿18﴾
موسى در شهر ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى (و در جستجوى اخبار)؛ ناگهان ديد همان کسى که ديروز از او يارى طلبيده بود فرياد مى‏زند و از او کمک مى‏خواهد، موسى به او گفت: «تو آشکارا انسان (ماجراجو و) گمراهى هستى!»﴿18﴾

فَلَمَّا أَنْ أَرَادَ أَن يَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَّهُمَا قَالَ يَا مُوسَى أَتُرِيدُ أَن تَقْتُلَنِي كَمَا قَتَلْتَ نَفْسًا بِالْأَمْسِ إِن تُرِيدُ إِلَّا أَن تَكُونَ جَبَّارًا فِي الْأَرْضِ وَمَا تُرِيدُ أَن تَكُونَ مِنَ الْمُصْلِحِينَ﴿19﴾
و هنگامى که خواست با کسى که دشمن هر دوى آنها بود درگير شود و با قدرت مانع او گردد، (فريادش بلند شد،) گفت: «اى موسى مى‏خواهى! مرا بکشى همان گونه که ديروز انسانى را کشتى؟! تو فقط مى‏خواهى جبّارى در روى زمين باشى، و نمى‏خواهى از مصلحان باشى!»﴿19﴾

وَجَاءَ رَجُلٌ مِّنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعَى قَالَ يَا مُوسَى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ﴿20﴾
(در اين هنگام) مردى با سرعت از دورترين نقطه شهر [= مرکز فرعونيان‏] آمد و گفت: «اى موسى! اين جمعيّت براى کشتن تو به مشورت نشسته‏اند؛ فوراً از شهر خارج شو، که من از خيرخواهان توام!»﴿20﴾

فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا يَتَرَقَّبُ قَالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴿21﴾
موسى از شهر خارج شد در حالى که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه‏اى؛ عرض کرد: «پروردگارا! مرا از اين قوم ظالم رهايى بخش!»﴿21﴾

وَلَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقَاءَ مَدْيَنَ قَالَ عَسَى رَبِّي أَن يَهْدِيَنِي سَوَاءَ السَّبِيلِ﴿22﴾
و هنگامى که متوجّه جانب مدين شد گفت: «اميدوارم پروردگارم مرا به راه راست هدايت کند!»﴿22﴾

وَلَمَّا وَرَدَ مَاءَ مَدْيَنَ وَجَدَ عَلَيْهِ أُمَّةً مِّنَ النَّاسِ يَسْقُونَ وَوَجَدَ مِن دُونِهِمُ امْرَأتَيْنِ تَذُودَانِ قَالَ مَا خَطْبُكُمَا قَالَتَا لَا نَسْقِي حَتَّى يُصْدِرَ الرِّعَاءُ وَأَبُونَا شَيْخٌ كَبِيرٌ﴿23﴾
و هنگامى که به (چاه) آب مدين رسيد، گروهى از مردم را در آنجا ديد که چهارپايان خود را سيراب مى‏کنند؛ و در کنار آنان دو زن را ديد که مراقب گوسفندان خويشند (و به چاه نزديک نمى‏شوند؛ موسى) به آن دو گفت: «کار شما چيست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمى‏دهيد؟!)» گفتند: «ما آنها را آب نمى‏دهيم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پيرمرد کهنسالى است (و قادر بر اين کارها نيست.)!»﴿23﴾

فَسَقَى لَهُمَا ثُمَّ تَوَلَّى إِلَى الظِّلِّ فَقَالَ رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ﴿24﴾
موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشيد؛ سپس رو به سايه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خير و نيکى بر من فرستى، به آن نيازمندم!»﴿24﴾

فَجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشِي عَلَى اسْتِحْيَاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ مَا سَقَيْتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَقَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ﴿25﴾
ناگهان يکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى که با نهايت حيا گام برمى‏داشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مى‏کند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى که موسى نزد او [= شعيب‏] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات يافتى!»﴿25﴾

قَالَتْ إِحْدَاهُمَا يَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِينُ﴿26﴾
يکى از آن دو (دختر) گفت: «پدرم! او را استخدام کن، زيرا بهترين کسى را که مى‏توانى استخدام کنى آن کسى است که قوىّ و امين باشد (و او همين مرد است)!»﴿26﴾

قَالَ إِنِّي أُرِيدُ أَنْ أُنكِحَكَ إِحْدَى ابْنَتَيَّ هَاتَيْنِ عَلَى أَن تَأْجُرَنِي ثَمَانِيَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْرًا فَمِنْ عِندِكَ وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّالِحِينَ﴿27﴾
(شعيب) گفت: «من مى‏خواهم يکى از اين دو دخترم را به همسرى تو درآورم به اين شرط که هشت سال براى من کار کنى؛ و اگر آن را تا ده سال افزايش دهى، محبّتى از ناحيه توست؛ من نمى‏خواهم کار سنگينى بر دوش تو بگذارم؛ و ان شاء الله مرا از صالحان خواهى يافت»﴿27﴾

قَالَ ذَلِكَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ أَيَّمَا الْأَجَلَيْنِ قَضَيْتُ فَلَا عُدْوَانَ عَلَيَّ وَاللَّهُ عَلَى مَا نَقُولُ وَكِيلٌ﴿28﴾
(موسى) گفت: «(مانعى ندارد،) اين قراردادى ميان من و تو باشد؛ البته هر کدام از اين دو مدّت را انجام دهم ستمى بر من نخواهد بود (و من در انتخاب آن آزادم)! و خدا بر آنچه ما مى‏گوييم گواه است!»﴿28﴾

فَلَمَّا قَضَى مُوسَىالْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِن جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْكُثُوا إِنِّي آنَسْتُ نَارًا لَّعَلِّي آتِيكُم مِّنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّكُمْ تَصْطَلُونَ﴿29﴾
هنگامى که موسى مدّت خود را به پايان رسانيد و همراه خانواده‏اش (از مدين به سوى مصر) حرکت کرد، از جانب طور آتشى ديد! به خانواده‏اش گفت: «درنگ کنيد که من آتشى ديدم! (مى‏روم) شايد خبرى از آن براى شما بياورم، يا شعله‏اى از آتش تا با آن گرم شويد!»﴿29﴾

فَلَمَّا أَتَاهَا نُودِي مِن شَاطِئِ الْوَادِي الْأَيْمَنِ فِي الْبُقْعَةِ الْمُبَارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ أَن يَا مُوسَى إِنِّي أَنَا اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ﴿30﴾
هنگامى که به سراغ آتش آمد، از کرانه راست درّه، در آن سرزمين پر برکت، از ميان يک درخت ندا داده شد که: «اى موسى! منم خداوند، پروردگار جهانيان!﴿30﴾

وَأَنْ أَلْقِ عَصَاكَ فَلَمَّا رَآهَا تَهْتَزُّ كَأَنَّهَا جَانٌّ وَلَّى مُدْبِرًا وَلَمْ يُعَقِّبْ يَا مُوسَى أَقْبِلْ وَلَا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ﴿31﴾
عصايت را بيفکن!» هنگامى که (عصا را افکند و) ديد همچون مارى با سرعت حرکت مى‏کند، ترسيد و به عقب برگشت، و حتّى پشت سر خود را نگاه نکرد! ندا آمد: «برگرد و نترس، تو در امان هستى!﴿31﴾

اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضَاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَاضْمُمْ إِلَيْكَ جَنَاحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذَانِكَ بُرْهَانَانِ مِن رَّبِّكَ إِلَى فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمًا فَاسِقِينَ﴿32﴾
دستت را در گريبان خود فروبر، هنگامى که خارج مى‏شود سفيد و درخشنده است بدون عيب و نقص؛ و دستهايت را بر سينه‏ات بگذار، تا ترس و وحشت از تو دور شود! اين دو [= معجزه عصا و يد بيضا] برهان روشن از پروردگارت بسوى فرعون و اطرافيان اوست، که آنان قوم فاسقى هستند!»﴿32﴾

قَالَ رَبِّ إِنِّي قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْسًا فَأَخَافُ أَن يَقْتُلُونِ﴿33﴾
عرض کرد: «پروردگارا! من يک تن از آنان را کشته‏ام؛ مى‏ترسم مرا به قتل برسانند!﴿33﴾

وَأَخِي هَارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّي لِسَانًا فَأَرْسِلْهُ مَعِيَ رِدْءًا يُصَدِّقُنِي إِنِّي أَخَافُ أَن يُكَذِّبُونِ﴿34﴾
و برادرم هارون زبانش از من فصيحتر است؛ او را همراه من بفرست تا ياور من باشد و مرا تصديق کند؛ مى‏ترسم مرا تکذيب کنند!»﴿34﴾

قَالَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِيكَ وَنَجْعَلُ لَكُمَا سُلْطَانًا فَلَا يَصِلُونَ إِلَيْكُمَا بِآيَاتِنَا أَنتُمَا وَمَنِ اتَّبَعَكُمَا الْغَالِبُونَ﴿35﴾
فرمود: «بزودى بازوان تو را بوسيله برادرت محکم (و نيرومند) مى‏کنيم، و براى شما سلطه و برترى قرارمى‏دهيم؛ و به برکت آيات ما، بر شما دست نمى‏يابند؛ شما و پيروانتان پيروزيد!»﴿35﴾

فَلَمَّا جَاءَهُم مُّوسَى بِآيَاتِنَا بَيِّنَاتٍ قَالُوا مَا هَذَا إِلَّا سِحْرٌ مُّفْتَرًى وَمَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِي آبَائِنَا الْأَوَّلِينَ﴿36﴾
هنگامى که موسى معجزات روشن ما را براى آنان آورد، گفتند: «اين چيزى جز سحر نيست که بدروغ به خدا بسته شده؛ ما هرگز چنين چيزى را در نياکان خود نشنيده‏ايم!»﴿36﴾

وَقَالَ مُوسَى رَبِّي أَعْلَمُ بِمَن جَاءَ بِالْهُدَى مِنْ عِندِهِ وَمَن تَكُونُ لَهُ عَاقِبَةُ الدَّارِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الظَّالِمُونَ﴿37﴾
موسى گفت: «پروردگارم از حال کسانى که هدايت را از نزد او آورده‏اند، و کسانى که عاقبت نيک سرا(ى دنيا و آخرت) از آن آنهاست آگاهتر است! مسلّماً ظالمان رستگار نخواهند شد!»﴿37﴾

وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي فَأَوْقِدْ لِي يَا هَامَانُ عَلَى الطِّينِ فَاجْعَل لِّي صَرْحًا لَّعَلِّي أَطَّلِعُ إِلَى إِلَهِ مُوسَى وَإِنِّي لَأَظُنُّهُ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴿38﴾
فرعون گفت: «اى جمعيت اشراف! من خدايى جز خودم براى شما سراغ ندارم. (امّا براى تحقيق بيشتر،) اى هامان، برايم آتشى بر گل بيفروز (و آجرهاى محکم بساز)، و براى من برج بلندى ترتيب ده تا از خداى موسى خبر گيرم؛ هر چند من گمان مى‏کنم او از دروغگويان است!»﴿38﴾

وَاسْتَكْبَرَ هُوَ وَجُنُودُهُ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَيْنَا لَا يُرْجَعُونَ﴿39﴾
(سرانجام) فرعون و لشکريانش بدون حقّ در زمين استکبار کردند، و پنداشتند بسوى ما بازگردانده نمى‏شوند!﴿39﴾

فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴿40﴾
ما نيز او و لشکريانش را گرفتيم و به دريا افکنديم؛ اکنون بنگر پايان کار ظالمان چگونه بود!﴿40﴾

وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا يُنصَرُونَ﴿41﴾
و آنان [= فرعونيان‏] را پيشوايانى قرار داديم که به آتش (دوزخ) دعوت مى‏کنند؛ و روز رستاخيز يارى نخواهند شد!﴿41﴾

وَأَتْبَعْنَاهُمْ فِي هَذِهِ الدُّنْيَا لَعْنَةً وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ هُم مِّنَ الْمَقْبُوحِينَ﴿42﴾
و در اين دنيا نيز لعنتى بدنبال آنان قرار داديم؛ و روز قيامت از زشت‏رويانند!﴿42﴾

وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ مِن بَعْدِ مَا أَهْلَكْنَا الْقُرُونَ الْأُولَى بَصَائِرَ لِلنَّاسِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لَّعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴿43﴾
و ما به موسى کتاب آسمانى داديم بعد از آنکه اقوام قرون نخستين را هلاک نموديم؛ کتابى که براى مردم بصيرت‏آفرين بود، و مايه هدايت و رحمت؛ شايد متذکر شوند!﴿43﴾

وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِيِّ إِذْ قَضَيْنَا إِلَى مُوسَى الْأَمْرَ وَمَا كُنتَ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴿44﴾
تو در جانب غربى نبودى هنگامى که ما فرمان نبوّت را به موسى داديم؛ و تو از شاهدان نبودى (در آن هنگام که معجزات را در اختيار موسى گذارديم)!﴿44﴾

وَلَكِنَّا أَنشَأْنَا قُرُونًا فَتَطَاوَلَ عَلَيْهِمُ الْعُمُرُ وَمَا كُنتَ ثَاوِيًا فِي أَهْلِ مَدْيَنَ تَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَلَكِنَّا كُنَّا مُرْسِلِينَ﴿45﴾
ولى ما اقوامى را در اعصار مختلف خلق کرديم، و زمانهاى طولانى بر آنها گذشت (که آثار انبيا از دلهايشان محو شد؛ پس تو را با کتاب آسمانيت فرستاديم)! تو هرگز در ميان مردم مدين اقامت نداشتى تا (از وضع آنان آگاه باشى و) آيات ما را براى آنها [= مشرکان مکّه‏] بخوانى، ولى ما بوديم که تو را فرستاديم (و اين آيات را در اختيارت قرار داديم)!﴿45﴾

وَمَا كُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ إِذْ نَادَيْنَا وَلَكِن رَّحْمَةً مِّن رَّبِّكَ لِتُنذِرَ قَوْمًا مَّا أَتَاهُم مِّن نَّذِيرٍ مِّن قَبْلِكَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴿46﴾
تو در کنار طور نبودى زمانى که ما ندا داديم؛ ولى اين رحمتى از سوى پروردگارت بود (که اين اخبار را در اختيار تو نهاد) تا بوسيله آن قومى را انذار کنى که پيش از تو هيچ انذارکننده‏اى براى آنان نيامده است؛ شايد متذکّر شوند!﴿46﴾

وَلَوْلَا أَن تُصِيبَهُم مُّصِيبَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَيَقُولُوا رَبَّنَا لَوْلَا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ وَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴿47﴾
هرگاه (پيش از فرستادن پيامبرى) مجازات و مصيبتى بر اثر اعمالشان به آنان مى‏رسيد، مى‏گفتند: «پروردگارا! چرا رسولى براى ما نفرستادى تا از آيات تو پيروى کنيم و از مؤمنان باشيم؟!»﴿47﴾

فَلَمَّا جَاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِندِنَا قَالُوا لَوْلَا أُوتِيَ مِثْلَ مَا أُوتِيَ مُوسَى أَوَلَمْ يَكْفُرُوا بِمَا أُوتِيَ مُوسَى مِن قَبْلُ قَالُوا سِحْرَانِ تَظَاهَرَا وَقَالُوا إِنَّا بِكُلٍّ كَافِرُونَ﴿48﴾
ولى هنگامى که حقّ از نزد ما براى آنها آمد گفتند: «چرا مثل همان چيزى که به موسى داده شد به اين پيامبر داده نشده است؟!» مگر بهانه‏جويانى همانند آنان، معجزاتى را که در گذشته به موسى داده شد، انکار نکردند و گفتند: «اين دو نفر [= موسى و هارون‏] دو ساحرند که دست به دست هم داده‏اند (تا ما را گمراه کنند) و ما به هر دو کافريم»؟!﴿48﴾

قُلْ فَأْتُوا بِكِتَابٍ مِّنْ عِندِ اللَّهِ هُوَ أَهْدَى مِنْهُمَا أَتَّبِعْهُ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴿49﴾
بگو: «اگر راست مى‏گوييد (که تورات و قرآن از سوى خدا نيست)، کتابى هدايت‏بخش‏تر از اين دو از نزد خدا بياوريد، تا من از آن پيروى کنم!»﴿49﴾

فَإِن لَّمْ يَسْتَجِيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّمَا يَتَّبِعُونَ أَهْوَاءَهُمْ وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِّنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴿50﴾
اگر اين پيشنهاد تو را نپذيرند، بدان که آنان تنها از هوسهاى خود پيروى مى‏کنند! و آيا گمراهتر از آن کس که پيروى هواى نفس خويش کرده و هيچ هدايت الهى را نپذيرفته، کسى پيدا مى‏شود؟! مسلّماً خداوند قوم ستمگر را هدايت نمى‏کند!﴿50﴾

وَلَقَدْ وَصَّلْنَا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ﴿51﴾
ما آيات قرآن را يکى پس از ديگرى براى آنان آورديم شايد متذکّر شوند!﴿51﴾

الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ﴿52﴾
کسانى که قبلاً کتاب آسمانى به آنان داده‏ايم به آن [= قرآن‏] ايمان مى‏آورند!﴿52﴾

وَإِذَا يُتْلَى عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ﴿53﴾
و هنگامى که بر آنان خوانده شود مى‏گويند: «به آن ايمان آورديم؛ اينها همه حق است و از سوى پروردگار ماست؛ ما پيش از اين هم مسلمان بوديم!»﴿53﴾

أُوْلَئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَّرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَؤُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ﴿54﴾
آنها کسانى هستند که بخاطر شکيباييشان، اجر و پادششان را دو بار دريافت مى‏دارند؛ و بوسيله نيکيها بديها را دفع مى‏کنند؛ و از آنچه به آنان روزى داده‏ايم انفاق مى‏نمايند؛﴿54﴾

وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَكُمْ أَعْمَالُكُمْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَا نَبْتَغِي الْجَاهِلِينَ﴿55﴾
و هرگاه سخن لغو و بيهوده بشنوند، از آن روى مى‏گردانند و مى‏گويند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نيستيم!»﴿55﴾

إِنَّكَ لَا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلَكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ﴿56﴾
تو نمى‏توانى کسى را که دوست دارى هدايت کنى؛ ولى خداوند هر کس را بخواهد هدايت مى‏کند؛ و او به هدايت يافتگان آگاهتر است!﴿56﴾

وَقَالُوا إِن نَّتَّبِعِ الْهُدَى مَعَكَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِنَا أَوَلَمْ نُمَكِّن لَّهُمْ حَرَمًا آمِنًا يُجْبَى إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ رِزْقًا مِن لَّدُنَّا وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ﴿57﴾
آنها گفتند: «ما اگر هدايت را همراه تو پذيرا شويم، ما را از سرزمينمان مى‏ربايند!» آيا ما حرم امنى در اختيار آنها قرار نداديم که ثمرات هر چيزى (از هر شهر و ديارى) بسوى آن آورده مى‏شود؟! رزقى است از جانب ما؛ ولى بيشتر آنان نمى‏دانند!﴿57﴾

وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِن قَرْيَةٍ بَطِرَتْ مَعِيشَتَهَا فَتِلْكَ مَسَاكِنُهُمْ لَمْ تُسْكَن مِّن بَعْدِهِمْ إِلَّا قَلِيلًا وَكُنَّا نَحْنُ الْوَارِثِينَ﴿58﴾
و چه بسيار از شهرها و آباديهايى را که بر اثر فراوانى نعمت، مست و مغرور شده بودند هلاک کرديم! اين خانه‏هاى آنهاست (که ويران شده)، و بعد از آنان جز اندکى کسى در آنها سکونت نکرد؛ و ما وارث آنان بوديم!﴿58﴾

وَمَا كَانَ رَبُّكَ مُهْلِكَ الْقُرَى حَتَّى يَبْعَثَ فِي أُمِّهَا رَسُولًا يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِنَا وَمَا كُنَّا مُهْلِكِي الْقُرَى إِلَّا وَأَهْلُهَا ظَالِمُونَ﴿59﴾
و پروردگار تو هرگز شهرها و آباديها را هلاک نمى‏کرد تا اينکه در کانون آنها پيامبرى مبعوث کند که آيات ما را بر آنان بخواند؛ و ما هرگز آباديها و شهرها را هلاک نکرديم مگر آنکه اهلش ظالم بودند!﴿59﴾

وَمَا أُوتِيتُم مِّن شَيْءٍ فَمَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَزِينَتُهَا وَمَا عِندَ اللَّهِ خَيْرٌ وَأَبْقَى أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴿60﴾
آنچه به شما داده شده، متاع زندگى دنيا و زينت آن است؛ و آنچه نزد خداست بهتر و پايدارتر است؛ آيا انديشه نمى‏کنيد؟!﴿60﴾

أَفَمَن وَعَدْنَاهُ وَعْدًا حَسَنًا فَهُوَ لَاقِيهِ كَمَن مَّتَّعْنَاهُ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ هُوَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنَ الْمُحْضَرِينَ﴿61﴾
آيا کسى که به او وعده نيکو داده‏ايم و به آن خواهد رسيد، همانند کسى است که متاع زندگى دنيا به او داده‏ايم سپس روز قيامت (براى حساب و جزا) از احضارشدگان خواهد بود؟!﴿61﴾

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴿62﴾
روزى را (به خاطر بياوريد) که خداوند آنان را ندا ميدهد و ميگويد: «کجا هستند همتايانى که براى من مى‏پنداشتيد؟!»﴿62﴾

قَالَ الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ أَغْوَيْنَا أَغْوَيْنَاهُمْ كَمَا غَوَيْنَا تَبَرَّأْنَا إِلَيْكَ مَا كَانُوا إِيَّانَا يَعْبُدُونَ﴿63﴾
گروهى (از معبودان) که فرمان عذاب درباره آنها مسلم شده است ميگويند: «پروردگارا! ما اينها [= عابدان‏] را گمراه کرديم؛ (آرى) ما آنها را گمراه کرديم همان‏گونه که خودمان گمراه شديم؛ ما از آنان به سوى تو بيزارى مى‏جوييم؛ آنان در حقيقت ما را نمى‏پرستيدند (بلکه هواى نفس خود را پرستش مى‏کردند)!»﴿63﴾

وَقِيلَ ادْعُوا شُرَكَاءَكُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَرَأَوُا الْعَذَابَ لَوْ أَنَّهُمْ كَانُوا يَهْتَدُونَ﴿64﴾
و به آنها [= عابدان‏] گفته مى‏شود: «معبودهايتان را که همتاى خدا مى‏پنداشتيد بخوانيد (تا شما را يارى کنند)!» معبودهايشان را مى‏خوانند، ولى جوابى به آنان نمى‏دهند! و (در اين هنگام) عذاب الهى را (با چشم خود) مى‏بينند، و آرزو مى‏کنند اى کاش هدايت يافته بودند!﴿64﴾

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ مَاذَا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِينَ﴿65﴾
(به خاطر آوريد) روزى را که خداوند آنان را ندا مى‏دهد و مى‏گويد: «چه پاسخى به پيامبران (من) گفتيد؟!»﴿65﴾

فَعَمِيَتْ عَلَيْهِمُ الْأَنبَاءُ يَوْمَئِذٍ فَهُمْ لَا يَتَسَاءَلُونَ﴿66﴾
در آن روز، همه اخبار به آنان پوشيده مى‏ماند، (حتى نمى‏توانند) از يکديگر سؤالى کنند!﴿66﴾

فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن يَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِينَ﴿67﴾
اما کسى که توبه کند، و ايمان آورد و عمل صالحى انجام دهد، اميد است از رستگاران باشد!﴿67﴾

وَرَبُّكَ يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَيَخْتَارُ مَا كَانَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَتَعَالَى عَمَّا يُشْرِكُونَ﴿68﴾
پروردگار تو هر چه بخواهد مى‏آفريند، و هر چه بخواهد برمى‏گزيند؛ آنان (در برابر او) اختيارى ندارند؛ منزه است خداوند، و برتر است از همتايانى که براى او قائل مى‏شوند!﴿68﴾

وَرَبُّكَ يَعْلَمُ مَا تُكِنُّ صُدُورُهُمْ وَمَا يُعْلِنُونَ﴿69﴾
و پروردگار تو مى‏داند آنچه را که سينه‏هايشان پنهان مى‏دارد و آنچه را آشکار مى‏سازند!﴿69﴾

وَهُوَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ لَهُ الْحَمْدُ فِي الْأُولَى وَالْآخِرَةِ وَلَهُ الْحُكْمُ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ﴿70﴾
و او خدايى است که معبودى جز او نيست؛ ستايش براى اوست در اين جهان و در جهان ديگر؛ حاکميت (نيز) از آن اوست؛ و همه شما به سوى او بازگردانده مى‏شويد!﴿70﴾

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِضِيَاءٍ أَفَلَا تَسْمَعُونَ﴿71﴾
بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند شب را تا قيامت بر شما جاودان سازد، آيا معبودى جز خدا مى‏تواند روشنايى براى شما بياورد؟! آيا نمى‏شنويد؟!»﴿71﴾

قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِن جَعَلَ اللَّهُ عَلَيْكُمُ النَّهَارَ سَرْمَدًا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مَنْ إِلَهٌ غَيْرُ اللَّهِ يَأْتِيكُم بِلَيْلٍ تَسْكُنُونَ فِيهِ أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴿72﴾
بگو: «به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما جاودان کند، کدام معبود غير از خداست که شبى براى شما بياورد تا در آن آرامش يابيد؟ آيا نمى‏بينيد؟!»﴿72﴾

وَمِن رَّحْمَتِهِ جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴿73﴾
و از رحمت اوست که براى شما شب و روز قرار داد تا هم در آن آرامش داشته باشيد و هم براى بهره‏گيرى از فضل خدا تلاش کنيد، و شايد شکر نعمت او را بجا آوريد!﴿73﴾

وَيَوْمَ يُنَادِيهِمْ فَيَقُولُ أَيْنَ شُرَكَائِيَ الَّذِينَ كُنتُمْ تَزْعُمُونَ﴿74﴾
(به خاطر آوريد) روزى را که آنها را ندا مى‏دهد و مى‏گويد: «کجايند همتايانى که براى من مى‏پنداشتيد؟!»﴿74﴾

دیدگاهتان را بنویسید