بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خداوند رحمتگر مهربان
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنزَلَ عَلَى عَبْدِهِ الْكِتَابَ وَلَمْ يَجْعَل لَّهُ عِوَجَا﴿1﴾
حمد مخصوص خدايى است که اين کتاب (آسمانى) را بر بنده (برگزيده)اش نازل کرد، و هيچ گونه کژى در آن قرار نداد…﴿1﴾
قَيِّمًا لِّيُنذِرَ بَأْسًا شَدِيدًا مِن لَّدُنْهُ وَيُبَشِّرَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ يَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا حَسَنًا﴿2﴾
در حالى که ثابت و مستقيم و نگاهبان کتابهاى (آسمانى) ديگر است؛ تا (بدکاران را) از عذاب شديد او بترساند؛ و مؤمنانى را که کارهاى شايسته انجام مىدهند، بشارت دهد که پاداش نيکويى براى آنهاست…﴿2﴾
مَاكِثِينَ فِيهِ أَبَدًا﴿3﴾
(همان بهشت برين) که جاودانه در آن خواهند ماند!﴿3﴾
وَيُنذِرَ الَّذِينَ قَالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَدًا﴿4﴾
و (نيز) آنها را که گفتند: «خداوند، فرزندى (براى خود) انتخاب کرده است»، انذار کند.﴿4﴾
مَّا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ وَلَا لِآبَائِهِمْ كَبُرَتْ كَلِمَةً تَخْرُجُ مِنْ أَفْوَاهِهِمْ إِن يَقُولُونَ إِلَّا كَذِبًا﴿5﴾
نه آنها (هرگز) به اين سخن يقين دارند، و نه پدرانشان! سخن بزرگى از دهانشان خارج مىشود! آنها فقط دروغ مىگويند!﴿5﴾
فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَى آثَارِهِمْ إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهَذَا الْحَدِيثِ أَسَفًا﴿6﴾
]گويى مىخواهى بخاطر اعمال آنان، خود را از غم و اندوه هلاک کنى اگر به اين گفتار ايمان نياورند!﴿6﴾
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا﴿7﴾
ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم، تا آنها را بيازماييم که کدامينشان بهتر عمل مىکنند!﴿7﴾
وَإِنَّا لَجَاعِلُونَ مَا عَلَيْهَا صَعِيدًا جُرُزًا﴿8﴾
(ولى) اين زرق و برقها پايدار نيست، و ما (سرانجام) قشر روى زمين را خاک بى گياهى قرار مىدهيم!﴿8﴾
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَبًا﴿9﴾
آيا گمان کردى اصحاب کهف و رقيم از آيات عجيب ما بودند؟!﴿9﴾
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِن لَّدُنكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا﴿10﴾
زمانى را به خاطر بياور که آن جوانان به غار پناه بردند، و گفتند: «پروردگارا! ما را از سوى خودت رحمتى عطا کن، و راه نجاتى براى ما فراهم ساز!»﴿10﴾
فَضَرَبْنَا عَلَى آذَانِهِمْ فِي الْكَهْفِ سِنِينَ عَدَدًا﴿11﴾
ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان زديم، و سالها در خواب فرو رفتند.﴿11﴾
ثُمَّ بَعَثْنَاهُمْ لِنَعْلَمَ أَيُّ الْحِزْبَيْنِ أَحْصَى لِمَا لَبِثُوا أَمَدًا﴿12﴾
سپس آنان را برانگيختيم تا بدانيم (و اين امر آشکار گردد که) کدام يک از آن دو گروه، مدّت خواب خود را بهتر حساب کردهاند.﴿12﴾
نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى﴿13﴾
ما داستان آنان را بحق براى تو بازگو مىکنيم؛ آنها جوانانى بودند که به پروردگارشان ايمان آوردند، و ما بر هدايتشان افزوديم.﴿13﴾
وَرَبَطْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ إِذْ قَامُوا فَقَالُوا رَبُّنَا رَبُّ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ لَن نَّدْعُوَ مِن دُونِهِ إِلَهًا لَقَدْ قُلْنَا إِذًا شَطَطًا﴿14﴾
و دلهايشان را محکم ساختيم در آن موقع که قيام کردند و گفتند: «پروردگار ما، پروردگار آسمانها و زمين است؛ هرگز غير او معبودى را نمىخوانيم؛ که اگر چنين کنيم، سخنى بگزاف گفتهايم.﴿14﴾
هَؤُلَاءِ قَوْمُنَا اتَّخَذُوا مِن دُونِهِ آلِهَةً لَّوْلَا يَأْتُونَ عَلَيْهِم بِسُلْطَانٍ بَيِّنٍ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَى عَلَى اللَّهِ كَذِبًا﴿15﴾
اين قوم ما هستند که معبودهايى جز خدا انتخاب کردهاند؛ چرا دليل آشکارى (بر اين کار) نمىآورند؟! و چه کسى ظالمتر است از آن کس که بر خدا دروغ ببندد؟!»﴿15﴾
وَإِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنشُرْ لَكُمْ رَبُّكُم مِّن رَّحْمَتِهِ ويُهَيِّئْ لَكُم مِّنْ أَمْرِكُم مِّرْفَقًا﴿16﴾
و (به آنها گفتيم:) هنگامى که از آنان و آنچه جز خدا مىپرستند کنارهگيرى کرديد، به غار پناه بريد؛ که پروردگارتان (سايه) رحمتش را بر شما مىگستراند؛ و در اين امر، آرامشى براى شما فراهم مىسازد!﴿16﴾
وَتَرَى الشَّمْسَ إِذَا طَلَعَت تَّزَاوَرُ عَن كَهْفِهِمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَإِذَا غَرَبَت تَّقْرِضُهُمْ ذَاتَ الشِّمَالِ وَهُمْ فِي فَجْوَةٍ مِّنْهُ ذَلِكَ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ مَن يَهْدِ اللَّهُ فَهُوَ الْمُهْتَدِي وَمَن يُضْلِلْ فَلَن تَجِدَ لَهُ وَلِيًّا مُّرْشِدًا﴿17﴾
و (اگر در آنجا بودى) خورشيد را مىديدى که به هنگام طلوع، به سمت راست غارشان متمايل مىگردد؛ و به هنگام غروب، به سمت چپ؛ و آنها در محل وسيعى از آن (غار) قرار داشتند؛ اين از آيات خداست! هر کس را خدا هدايت کند، هدايت يافته واقعى اوست؛ و هر کس را گمراه نمايد، هرگز ولىّ و راهنمايى براى او نخواهى يافت!﴿17﴾
وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ وَكَلْبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا﴿18﴾
و (اگر به آنها نگاه مىکردى) مىپنداشتى بيدارند؛ در حالى که در خواب فرو رفته بودند! و ما آنها را به سمت راست و چپ ميگردانديم (تا بدنشان سالم بماند). و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود (و نگهبانى مىکرد). اگر نگاهشان مىکردى، از آنان مىگريختى؛ و سر تا پاى تو از ترس و وحشت پر مىشد!﴿18﴾
وَكَذَلِكَ بَعَثْنَاهُمْ لِيَتَسَاءَلُوا بَيْنَهُمْ قَالَ قَائِلٌ مِّنْهُمْ كَمْ لَبِثْتُمْ قَالُوا لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ يَوْمٍ قَالُوا رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثْتُمْ فَابْعَثُوا أَحَدَكُم بِوَرِقِكُمْ هَذِهِ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلْيَنظُرْ أَيُّهَا أَزْكَى طَعَامًا فَلْيَأْتِكُم بِرِزْقٍ مِّنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ وَلَا يُشْعِرَنَّ بِكُمْ أَحَدًا﴿19﴾
اينگونه آنها را (از خواب) برانگيختيم تا از يکديگر سؤال کنند؛ يکى از آنها گفت: «چه مدّت خوابيديد؟!» گفتند: «يک روز، يا بخشى از يک روز!» (و چون نتوانستند مدّت خوابشان را دقيقاً بدانند) گفتند: «پروردگارتان از مدّت خوابتان آگاهتر است! اکنون يک نفر از خودتان را با اين سکّهاى که داريد به شهر بفرستيد، تا بنگرد کدام يک از آنها غذاى پاکيزهترى دارند، و مقدارى از آن براى روزى شما بياورد. امّا بايد دقّت کند، و هيچ کس را از وضع شما آگاه نسازد…﴿19﴾
إِنَّهُمْ إِن يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَن تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا﴿20﴾
چرا که اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىکنند؛ يا شما را به آيين خويش بازمىگردانند؛ و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهيد ديد!»﴿20﴾
وَكَذَلِكَ أَعْثَرْنَا عَلَيْهِمْ لِيَعْلَمُوا أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَأَنَّ السَّاعَةَ لَا رَيْبَ فِيهَا إِذْ يَتَنَازَعُونَ بَيْنَهُمْ أَمْرَهُمْ فَقَالُوا ابْنُوا عَلَيْهِم بُنْيَانًا رَّبُّهُمْ أَعْلَمُ بِهِمْ قَالَ الَّذِينَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَيْهِم مَّسْجِدًا﴿21﴾
و اينچنين مردم را متوّجه حال آنها کرديم، تا بدانند که وعده خداوند (در مورد رستاخيز) حقّ است؛ و در پايان جهان و قيام قيامت شکّى نيست! در آن هنگام که ميان خود درباره کار خويش نزاع داشتند، گروهى مىگفتند: «بنايى بر آنان بسازيد (تا براى هميشه از نظر پنهان شوند! و از آنها سخن نگوييد که) پروردگارشان از وضع آنها آگاهتر است!» ولى آنها که از رازشان آگاهى يافتند (و آن را دليلى بر رستاخيز ديدند) گفتند: «ما مسجدى در کنار (مدفن) آنها مىسازيم (تا خاطره آنان فراموش نشود.)»﴿21﴾
سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَّابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُل رَّبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِم مِّنْهُمْ أَحَدًا﴿22﴾
گروهى خواهند گفت: «آنها سه نفر بودند، که چهارمين آنها سگشان بود!» و گروهى مىگويند: «پنچ نفر بودند، که ششمين آنها سگشان بود.» -همه اينها سخنانى بىدليل است- و گروهى مىگويند: «آنها هفت نفر بودند، و هشتمين آنها سگشان بود.» بگو: «پروردگار من از تعدادشان آگاهتر است!» جز گروه کمى، تعداد آنها را نمىدانند. پس درباره آنان جز با دليل سخن مگو؛ و از هيچ کس درباره آنها سؤال مکن!﴿22﴾
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا﴿23﴾
و هرگز در مورد کارى نگو: «من فردا آن را انجام مىدهم»…﴿23﴾
إِلَّا أَن يَشَاءَ اللَّهُ وَاذْكُر رَّبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَن يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا﴿24﴾
مگر اينکه خدا بخواهد! و هرگاه فراموش کردى، (جبران کن) و پروردگارت را به خاطر بياور؛ و بگو: «اميدوارم که پروردگارم مرا به راهى روشنتر از اين هدايت کند!»﴿24﴾
وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا﴿25﴾
آنها در غارشان سيصد سال درنگ کردند، و نه سال (نيز) بر آن افزودند.﴿25﴾
قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَأَسْمِعْ مَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَلِيٍّ وَلَا يُشْرِكُ فِي حُكْمِهِ أَحَدًا﴿26﴾
بگو: «خداوند از مدّت توقفشان آگاهتر است؛ غيب آسمانها و زمين از آن اوست! راستى چه بينا و شنواست! آنها هيچ ولىّ و سرپرستى جز او ندارند! و او هيچ کس را در حکم خود شرکت نمىدهد!»﴿26﴾
وَاتْلُ مَا أُوحِيَ إِلَيْكَ مِن كِتَابِ رَبِّكَ لَا مُبَدِّلَ لِكَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَدًا﴿27﴾
آنچه را از کتاب پروردگارت به تو وحى شده تلاوت کن! هيچ چيز سخنان او را دگرگون نمىسازد؛ و هرگز پناهگاهى جز او نمىيابى!﴿27﴾
وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا﴿28﴾
با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مىخوانند، و تنها رضاى او را مىطلبند! و هرگز بخاطر زيورهاى دنيا، چشمان خود را از آنها برمگير! و از کسانى که قلبشان را از ياد خود غافل ساختيم اطاعت مکن! همانها که از هواى نفس پيروى کردند، و کارهايشان افراطى است.﴿28﴾
وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا﴿29﴾
بگو: «اين حقّ است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد ايمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هر کس ميخواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کرديم که سراپردهاش آنان را از هر سو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى آب کنند، آبى براى آنان مياورند که همچون فلز گداخته صورتها را بريان مىکند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!﴿29﴾
إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ مَنْ أَحْسَنَ عَمَلًا﴿30﴾
مسلّماً کسانى که ايمان آوردند و کارهاى شايسته انجام دادند، ما پاداش نيکوکاران را ضايع نخواهيم کرد!﴿30﴾
أُوْلَئِكَ لَهُمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهِمُ الْأَنْهَارُ يُحَلَّوْنَ فِيهَا مِنْ أَسَاوِرَ مِن ذَهَبٍ وَيَلْبَسُونَ ثِيَابًا خُضْرًا مِّن سُندُسٍ وَإِسْتَبْرَقٍ مُّتَّكِئِينَ فِيهَا عَلَى الْأَرَائِكِ نِعْمَ الثَّوَابُ وَحَسُنَتْ مُرْتَفَقًا﴿31﴾
آنها کسانى هستند که بهشت جاودان براى آنان است؛ باغهايى از بهشت که نهرها از زير درختان و قصرهايش جارى است؛ در آنجا با دستبندهايى از طلا آراسته مىشوند؛ و لباسهايى (فاخر) به رنگ سبز، از حرير نازک و ضخيم، دربر مىکنند؛ در حالى که بر تختها تکيه کردهاند. چه پاداش خوبى، و چه جمع نيکويى!﴿31﴾
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلًا رَّجُلَيْنِ جَعَلْنَا لِأَحَدِهِمَا جَنَّتَيْنِ مِنْ أَعْنَابٍ وَحَفَفْنَاهُمَا بِنَخْلٍ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمَا زَرْعًا﴿32﴾
(اى پيامبر!) براى آنان مثالى بزن: آن دو مرد، که براى يکى از آنها دو باغ از انواع انگورها قرار داديم؛ و گرداگرد آن دو (باغ) را با درختان نخل پوشانديم؛ و در ميانشان زراعت پر برکتى قرارداديم.﴿32﴾
كِلْتَا الْجَنَّتَيْنِ آتَتْ أُكُلَهَا وَلَمْ تَظْلِمْ مِنْهُ شَيْئًا وَفَجَّرْنَا خِلَالَهُمَا نَهَرًا﴿33﴾
هر دو باغ، ميوه آورده بود، (ميوههاى فراوان،) و چيزى فروگذار نکرده بود؛ و ميان آن دو، نهر بزرگى جارى ساخته بوديم.﴿33﴾
وَكَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَنَا أَكْثَرُ مِنكَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا﴿34﴾
صاحب اين باغ، درآمد فراوانى داشت؛ به همين جهت، به دوستش -در حالى که با او گفتگو مىکرد- چنين گفت: «من از نظر ثروت از تو برتر، و از نظر نفرات نيرومندترم!»﴿34﴾
وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِّنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَن تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا﴿35﴾
و در حالى که نسبت به خود ستمکار بود، در باغ خويش گام نهاد، و گفت: «من گمان نمىکنم هرگز اين باغ نابود شود!﴿35﴾
وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِن رُّدِدتُّ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِّنْهَا مُنقَلَبًا﴿36﴾
و باور نمىکنم قيامت برپا گردد! و اگر به سوى پروردگارم بازگردانده شوم (و قيامتى در کار باشد)، جايگاهى بهتر از اين جا خواهم يافت!»﴿36﴾
قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَهُوَ يُحَاوِرُهُ أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا﴿37﴾
دوست (با ايمان) وى -در حالى که با او گفتگو مىکرد- گفت: «آيا به خدايى که تو را از خاک، و سپس از نطفه آفريد، و پس از آن تو را مرد کاملى قرار داد ، کافر شدى؟!﴿37﴾
لَّكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَلَا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَدًا﴿38﴾
ولىّ من کسى هستم که «اللّه» پروردگار من است؛ و هيچ کس را شريک پروردگارم قرارنمىدهم!﴿38﴾
وَلَوْلَا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ مَا شَاءَ اللَّهُ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ إِن تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنكَ مَالًا وَوَلَدًا﴿39﴾
چرا هنگامى که وارد باغت شدى، نگفتى اين نعمتى است که خدا خواسته است؟! قوّت (و نيرويى) جز از ناحيه خدا نيست! و اگر مىبينى من از نظر مال و فرزند از تو کمترم (مطلب مهمّى نيست)!﴿39﴾
فَعَسَى رَبِّي أَن يُؤْتِيَنِ خَيْرًا مِّن جَنَّتِكَ وَيُرْسِلَ عَلَيْهَا حُسْبَانًا مِّنَ السَّمَاءِ فَتُصْبِحَ صَعِيدًا زَلَقًا﴿40﴾
شايد پروردگارم بهتر از باغ تو به من بدهد؛ و مجازات حساب شدهاى از آسمان بر باغ تو فروفرستد، بگونهاى که آن را به زمين بىگياه لغزندهاى مبدّل کند!﴿40﴾
أَوْ يُصْبِحَ مَاؤُهَا غَوْرًا فَلَن تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَبًا﴿41﴾
و يا آب آن در اعمال زمين فرو رود، آن گونه که هرگز نتوانى آن را به دست آورى!»﴿41﴾
وَأُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلَى مَا أَنفَقَ فِيهَا وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَى عُرُوشِهَا وَيَقُولُ يَا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَدًا﴿42﴾
(به هر حال عذاب الهى فرا رسيد،) و تمام ميوههاى آن نابود شد؛ و او بخاطر هزينه هايى که در آن صرف کرده بود، پيوسته دستهاى خود را به هم مىماليد -در حالى که تمام باغ بر داربستهايش فرو ريخته بود- و مىگفت: «اى کاش کسى را همتاى پروردگارم قرار نداده بودم!»﴿42﴾
وَلَمْ تَكُن لَّهُ فِئَةٌ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مُنتَصِرًا﴿43﴾
و گروهى نداشت که او را در برابر (عذاب) خداوند يارى دهند؛ و از خودش (نيز) نمىتوانست يارى گيرد.﴿43﴾
هُنَالِكَ الْوَلَايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَوَابًا وَخَيْرٌ عُقْبًا﴿44﴾
در آنجا ثابت شد که ولايت (و قدرت) از آن خداوند بر حق است! اوست که برترين ثواب، و بهترين عاقبت را (براى مطيعان) دارد!﴿44﴾
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِرًا﴿45﴾
(اى پيامبر!) زندگى دنيا را براى آنان به آبى تشبيه کن که از آسمان فرو مىفرستيم؛ و بوسيله آن، گياهان زمين (سرسبز مىشود و) در هم فروميرود. امّا بعد از مدتى مىخشکد؛ و بادها آن را به هر سو پراکنده مىکند؛ و خداوند بر همه چيز تواناست!﴿45﴾
الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا﴿46﴾
مال و فرزند، زينت زندگى دنياست؛ و باقيات صالحات [= ارزشهاى پايدار و شايسته] ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميدبخشتر است!﴿46﴾
وَيَوْمَ نُسَيِّرُ الْجِبَالَ وَتَرَى الْأَرْضَ بَارِزَةً وَحَشَرْنَاهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَدًا﴿47﴾
و روزى را به خاطر بياور که کوهها را به حرکت درآوريم؛ و زمين را آشکار (و مسطح) مىبينى؛ و همه آنان [= انسانها] را برمىانگيزيم، و احدى از ايشان را فروگذار نخواهيم کرد!﴿47﴾
وَعُرِضُوا عَلَى رَبِّكَ صَفًّا لَّقَدْ جِئْتُمُونَا كَمَا خَلَقْنَاكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ بَلْ زَعَمْتُمْ أَلَّن نَّجْعَلَ لَكُم مَّوْعِدًا﴿48﴾
آنها همه در يک صف به (پيشگاه) پروردگارت عرضه مىشوند؛ (و به آنان گفته مىشود:) همگى نزد ما آمديد، همان گونه که نخستين بار شما را آفريديم! اما شما گمان مىکرديد ما هرگز موعدى برايتان قرار نخواهيم داد!﴿48﴾
وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا﴿49﴾
و کتاب [= کتابى که نامه اعمال همه انسانهاست] در آن جا گذارده مىشود، پس گنهکاران را مىبينى که از آنچه در آن است، ترسان و هراسانند؛ و مىگويند: «اى واى بر ما! اين چه کتابى است که هيچ عمل کوچک و بزرگى را فرونگذاشته مگر اينکه آن را به شمار آورده است؟! و (اين در حالى است که) همه اعمال خود را حاضر مىبينند؛ و پروردگارت به هيچ کس ستم نمىکند.﴿49﴾
وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَذُرِّيَّتَهُ أَوْلِيَاءَ مِن دُونِي وَهُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا﴿50﴾
به ياد آريد زمانى را که به فرشتگان گفتيم: «براى آدم سجده کنيد!» آنها همگى سجده کردند جز ابليس -که از جن بود- و از فرمان پروردگارش بيرون شد آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مىکنيد، در حالى که آنها دشمن شما هستند؟! (فرمانبردارى از شيطان و فرزندانش به جاى اطاعت خدا،) چه جايگزينى بدى است براى ستمکاران!﴿50﴾
مَا أَشْهَدتُّهُمْ خَلْقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَا خَلْقَ أَنفُسِهِمْ وَمَا كُنتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّينَ عَضُدًا﴿51﴾
من هرگز آنها [= ابليس و فرزندانش] را به هنگام آفرينش آسمانها و زمين، و نه به هنگام آفرينش خودشان، حاضر نساختم! و من هيچ گاه گمراهکنندگان را دستيار خود قرار نمىدهم!﴿51﴾
وَيَوْمَ يَقُولُ نَادُوا شُرَكَائِيَ الَّذِينَ زَعَمْتُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ يَسْتَجِيبُوا لَهُمْ وَجَعَلْنَا بَيْنَهُم مَّوْبِقًا﴿52﴾
به خاطر بياوريد روزى را که (خداوند) مىگويد: «همتايانى را که براى من مىپنداشتيد، بخوانيد (تا به کمک شما بشتابند!)» ولى هر چه آنها را مىخوانند،جوابشان نمىدهند؛ و در ميان اين دو گروه، کانون هلاکتى قراردادهايم!﴿52﴾
وَرَأَى الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُم مُّوَاقِعُوهَا وَلَمْ يَجِدُوا عَنْهَا مَصْرِفًا﴿53﴾
و گنهکاران، آتش (دوزخ) را مىبينند؛ و يقين مىکنند که با آن درمىآميزند،و هيچ گونه راه گريزى از آن نخواهند يافت.﴿53﴾
وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِن كُلِّ مَثَلٍ وَكَانَ الْإِنسَانُ أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلًا﴿54﴾
و در اين قرآن، از هر گونه مثلى براى مردم بيان کردهايم؛ ولى انسان بيش از هر چيز، به مجادله مىپردازد!﴿54﴾
وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَن يُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَى وَيَسْتَغْفِرُوا رَبَّهُمْ إِلَّا أَن تَأْتِيَهُمْ سُنَّةُ الْأَوَّلِينَ أَوْ يَأْتِيَهُمُ الْعَذَابُ قُبُلًا﴿55﴾
و چيزى مردم را بازنداشت از اينکه -وقتى هدايت به سراغشان آمد- ايمان بياورند و از پروردگارشان طلب آمرزش کنند، جز اينکه (خيرهسرى کردند؛ گويى مىخواستند) سرنوشت پيشينيان براى آنان بيايد، يا عذاب (الهى) در برابرشان قرار گيرد!﴿55﴾
وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَيُجَادِلُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ وَاتَّخَذُوا آيَاتِي وَمَا أُنذِرُوا هُزُوًا﴿56﴾
ما پيامبران را، جز بعنوان بشارت دهنده و انذار کننده، نمىفرستيم؛ اما کافران همواره مجادله به باطل مىکنند، تا (به گمان خود،) حق را بوسيله آن از ميان بردارند! و آيات ما، و مجازاتهايى را که به آنان وعده داده شده است،به باد مسخره گرفتند!﴿56﴾
وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِيَ مَا قَدَّمَتْ يَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَن يَفْقَهُوهُ وَفِي آذَانِهِمْ وَقْرًا وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدَى فَلَن يَهْتَدُوا إِذًا أَبَدًا﴿57﴾
چه کسى ستمکارتر است از آن کس که آيات پروردگارش به او تذکّر داده شده، و از آن روى گرداند، و آنچه را با دستهاى خود پيش فرستاد فراموش کرد؟! ما بر دلهاى اينها پردههايى افکندهايم تا نفهمند؛ و در گوشهايشان سنگينى قرار دادهايم (تا صداى حق را نشنوند)! و از اين رو اگر آنها را به سوى هدايت بخوانى، هرگز هدايت نمىشوند!﴿57﴾
وَرَبُّكَ الْغَفُورُ ذُو الرَّحْمَةِ لَوْ يُؤَاخِذُهُم بِمَا كَسَبُوا لَعَجَّلَ لَهُمُ الْعَذَابَ بَل لَّهُم مَّوْعِدٌ لَّن يَجِدُوا مِن دُونِهِ مَوْئِلًا﴿58﴾
و پروردگارت، آمرزنده و صاحب رحمت است؛ اگر مىخواست آنان را به خاطر اعمالشان مجازات کند، عذاب را هر چه زودتر براى آنها مىفرستاد؛ ولى براى آنان موعدى است که هرگز از آن راه فرارى نخواهند داشت!﴿58﴾
وَتِلْكَ الْقُرَى أَهْلَكْنَاهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَجَعَلْنَا لِمَهْلِكِهِم مَّوْعِدًا﴿59﴾
اين شهرها و آباديهايى است که ما آنها را هنگامى که ستم کردند هلاک نموديم؛ و براى هلاکتشان موعدى قرار داديم! (آنها ويرانههايش را با چشم مىبينند، و عبرت نمىگيرند!)﴿59﴾
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُبًا﴿60﴾
به خاطر بياور هنگامى را که موسى به دوست خود گفت: دست از جستجو برنمىدارم تا به محل تلاقى دو دريا برسم؛ هر چند مدت طولانى به راه خود ادامه دهم!﴿60﴾
فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا﴿61﴾
(ولى) هنگامى که به محل تلاقى آن دو دريا رسيدند، ماهى خود را (که براى تغذيه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهى راه خود را در دريا پيش گرفت (و روان شد).﴿61﴾
فَلَمَّا جَاوَزَا قَالَ لِفَتَاهُ آتِنَا غَدَاءَنَا لَقَدْ لَقِينَا مِن سَفَرِنَا هَذَا نَصَبًا﴿62﴾
هنگامى که از آن جا گذشتند، (موسى) به يار همسفرش گفت: «غذاى ما را بياور، که سخت از اين سفر خسته شدهايم!»﴿62﴾
قَالَ أَرَأَيْتَ إِذْ أَوَيْنَا إِلَى الصَّخْرَةِ فَإِنِّي نَسِيتُ الْحُوتَ وَمَا أَنسَانِيهُ إِلَّا الشَّيْطَانُ أَنْ أَذْكُرَهُ وَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ عَجَبًا﴿63﴾
گفت: «به خاطر دارى هنگامى که ما (براى استراحت) به کنار آن صخره پناه برديم، من (در آن جا) فراموش کردم جريان ماهى را بازگو کنم -و فقط شيطان بود که آن را از خاطر من برد- و ماهى بطرز شگفتآورى راه خود را در دريا پيش گرفت!»﴿63﴾
قَالَ ذَلِكَ مَا كُنَّا نَبْغِ فَارْتَدَّا عَلَى آثَارِهِمَا قَصَصًا﴿64﴾
(موسى) گفت: «آن همان بود که ما مىخواستيم!» سپس از همان راه بازگشتند، در حالى که پىجويى مىکردند.﴿64﴾
فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا﴿65﴾
(در آن جا) بندهاى از بندگان ما را يافتند که رحمت (و موهبت عظيمى) از سوى خود به او داده، و علم فراوانى از نزد خود به او آموخته بوديم.﴿65﴾
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا﴿66﴾
موسى به او گفت: «آيا از تو پيروى کنم تا از آنچه به تو تعليم داده شده و مايه رشد و صلاح است، به من بياموزى؟»﴿66﴾
قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا﴿67﴾
گفت: «تو هرگز نمىتوانى با من شکيبايى کنى!﴿67﴾
وَكَيْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا﴿68﴾
و چگونه مىتوانى در برابر چيزى که از رموزش آگاه نيستى شکيبا باشى؟!﴿68﴾
قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا﴿69﴾
(موسى) گفت: «به خواست خدا مرا شکيبا خواهى يافت؛ و در هيچ کارى مخالفت فرمان تو نخواهم کرد!»﴿69﴾
قَالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلَا تَسْأَلْنِي عَن شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْرًا﴿70﴾
(خضر) گفت: «پس اگر مىخواهى بدنبال من بيايى، از هيچ چيز مپرس تا خودم (به موقع) آن را براى تو بازگو کنم.»﴿70﴾
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا﴿71﴾
آن دو به راه افتادند؛ تا آن که سوار کشتى شدند، (خضر) کشتى را سوراخ کرد. (موسى) گفت: «آيا آن را سوراخ کردى که اهلش را غرق کنى؟! راستى که چه کار بدى انجام دادى!»﴿71﴾
قَالَ أَلَمْ أَقُلْ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْرًا﴿72﴾
گفت: «آيا نگفتم تو هرگز نمىتوانى با من شکيبايى کنى؟!»﴿72﴾
قَالَ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا نَسِيتُ وَلَا تُرْهِقْنِي مِنْ أَمْرِي عُسْرًا﴿73﴾
(موسى) گفت: «مرا بخاطر اين فراموشکاريم مؤاخذه مکن و از اين کارم بر من سخت مگير!»﴿73﴾
فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلَامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا﴿74﴾
باز به راه خود ادامه دادند، تا اينکه نوجوانى را ديدند؛ و او آن نوجوان را کشت. (موسى) گفت: «آيا انسان پاکى را، بى آنکه قتلى کرده باشد، کشتى؟! براستى کار زشتى انجام دادى!»﴿74﴾
قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّ