معنی اجوف در فرهنگ عمید ۱. میان‌تهی؛ توخالی. ۲. (ادبی) در دستور زبان عربی، کلمه‌ای سه‌حرفی که حرف میانی آن از حروف عله (واو، الف، یا) باشد، مانندِ قول، بیع،
معنی احترام در فرهنگ عمید ۱. رفتاری که نشان‌دهندۀ بزرگداشت و گرامی داشتن کسی است. ۲. حرمت داشتن؛ گرامی بودن. * احترامات فائقه: احترامات بیشتر و بهتر. δ معمولاً در
معنی احداق در فرهنگ عمید = حدقهمعنی احداق در فرهنگ معین (اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حدقه ؛ سیاهی های چشم ، مردمک های چشم .
معنی احشام در فرهنگ عمید ۱. = حشم ۲. [قدیمی] عشایر.معنی احشام در فرهنگ معین ( اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حشم .
معنی احمال در فرهنگ عمید ۱. [جمعِ حَمل] = حَمل ۲. [جمعِ حِمل] = حِملمعنی احمال در فرهنگ معین ( اِ) [ ع . ] (مص م .)به کسی در
معنی اختاپوس در فرهنگ عمید نوعی جانور نرم‌تن دریایی و بزرگ، با بدن گِرد، سر بزرگ نرم، و هشت بازوی دراز و نیرومند؛ هشت‌پا.معنی اختاپوس در فرهنگ معین (اُ) (اِ.)
معنی اختلال در فرهنگ عمید ۱. تباه شدن و درهم‌و‌برهم شدن کار. ۲. به‌هم‌خوردگی؛ آشفتگی؛ نابسامانی؛ بی‌سروسامانی.معنی اختلال در فرهنگ معین (اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص
معنی اخسمه در فرهنگ عمید نوشابه‌ای که از جو، برنج، یا ارزن تهیه می‌شد؛ آبجو؛ بوزه.معنی اخسمه در فرهنگ معین (اَ سُ مِ) آخسمه ، آبجو.
معنی اخماس در فرهنگ عمید = خمسمعنی اخماس در فرهنگ معین ( اَ) [ ع . ] جِ خمس .
معنی ادام در فرهنگ عمید آنچه با نان خورده می‌شود؛ نان‌خورش.معنی ادام در فرهنگ معین ( اِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - خورش ، نان خورش ، قاتق
معنی ادکن در فرهنگ عمید مایل به سیاه؛ تیره‌رنگ.معنی ادکن در فرهنگ معین (اَ کَ) [ ع . ] (ص .) تیره گون ، خاکستری رنگ .
معنی اذارافیون در فرهنگ عمید = کف۱ * کف دریامعنی اذارافیون در فرهنگ معین (اَ) [ معر. ] ( اِ.) هشت پا.