معنی کلمات

معنی ادب در فرهنگ عمید ۱. رفتار پسندیده مطابق با هنجارهای جامعه؛ خوی خوش. ۲. روش مناسب هر کار. ۳. (اسم مصدر) تنبیه؛ مجازات. ۴. فرهنگ؛ فضل و معرفت. ۵. = ادبیات ۶. (اسم مصدر) ...

معنی ادناس در فرهنگ عمید ۱. = دنس ۲. افراد فرومایه.معنی ادناس در فرهنگ معین (اَ دُ) [ ع . ] (اِ.) جِ دَنس ؛ آلوده به چرک ، آلوده به زشتخویی ...

معنی اذعان در فرهنگ عمید ۱. اقرار کردن؛ گردن نهادن؛ اقرار؛ اعتراف. ۲. [قدیمی] فرمانبرداری؛ اطاعت.معنی اذعان در فرهنگ معین ( اِ) [ ع . ] 1 - (مص م .) اقرار کردن ، گردن ...

معنی اراده در فرهنگ عمید = عرادهمعنی اراده در فرهنگ معین (اِ دِ) [ ع . ارادة ] 1 - (مص م .) خواستن . 2 - (اِ.) خواست ، میل ، آهنگ ...

معنی ارتجاج در فرهنگ عمید لرزیدن؛ جنبیدن؛ تپیدن.معنی ارتجاج در فرهنگ معین (اِ تِ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) جنبیدن ، لرزیدن . 2 - موج زدن دریا. 3 - (اِمص ...

معنی ارتماس در فرهنگ عمید سراپا فرورفتن در آب.معنی ارتماس در فرهنگ معین (اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) به آب فرو شدن ، در آب غوطه خوردن ...

معنی ارجمند در فرهنگ عمید ۱. باارزش؛ گران‌بها. ۲. صاحب قدر ‌و ‌قیمت؛ عزیز؛ گرامی؛ بزرگوار: ببینیم تا این سپهر بلند / که را خوار دارد که را ارجمند (فردوسی: ۴/۲۰۰). ۳. مهم؛ شاخص؛ عالی ...

معنی ارزان در فرهنگ عمید ۱. ویژگی آنچه قیمتش از نرخ روز کمتر باشد؛ کم‌بها: نرخ متاعی که فراوان بُوَد / گر به مثل جان بُوَد ارزان بُوَد (جامی۳: ۵۰۰). ۲. [قدیمی، مجاز] بی‌ارزش؛ بی‌مقدار.معنی ...

معنی ارسی دوز در فرهنگ عمید کفش‌دوزی که ارسی می‌دوزد.معنی ارسی دوز در فرهنگ معین ( ~.) (اِفا.) کفشگر، کفش دوز ...

معنی ارغون در فرهنگ عمید = ارغنونمعنی ارغون در فرهنگ معین ( اَ ) (ص .) اسب تند و تیز ...

معنی ارمک در فرهنگ عمید گیاهی بوته‌ای یا درختچه‌ای از خانوادۀ بازدانگان که از آن ماده‌ای دارویی به نام افدرین به دست می‌آید؛ ریش‌بز.معنی ارمک در فرهنگ معین ( اُ مَ) ( اِ.) نام چند ...

معنی ازاحت در فرهنگ عمید دور کردن؛ زایل کردن؛ از میان بردن.معنی ازاحت در فرهنگ معین (اِ حَ) [ ع . ازاحة ] (مص م .) 1 - دور کردن . 2 - زایل کردن ...