معنی کلمات
معنی ازبس – فرهنگ عمید
معنی ازبس در فرهنگ عمید به سبب بسیاری؛ بسکه: از بس که دست میگزم و آه میکشم / آتش زدم چو گل به تن لختلخت خویش (حافظ: ۵۸۸) ...
معنی اساطیرالاولین – فرهنگ عمید
معنی اساطیرالاولین در فرهنگ عمید افسانههای پیشینیان ...
معنی استرنگ – فرهنگ عمید
معنی استرنگ در فرهنگ عمید = مهرگیاه: بی یاد حق مباش که بی یاد و ذکر حق / نزدیک اهل و عقل چه مردم چه استرنگ (سوزنی: ۲۳۴) ...
معنی اسقف نشین – فرهنگ عمید
معنی اسقف نشین در فرهنگ عمید قلمرو ریاست یک اسقف ...
معنی اسمیوم – فرهنگ عمید
معنی اسمیوم در فرهنگ عمید عنصر فلزی سخت از گروه پلاتین که در معادن طلای سفید به دست میآید و برای ساختن سر قلم خودنویس و سوزن گرامافون به کار میرود ...