معنی اسطوانه - فرهنگ عمید

معنی اسطوانه – فرهنگ عمید

معنی اسطوانه در فرهنگ عمید = استوانه ...
معنی اسقف نشین - فرهنگ عمید

معنی اسقف نشین – فرهنگ عمید

معنی اسقف نشین در فرهنگ عمید قلمرو ریاست یک اسقف ...
معنی اسلامبولی - فرهنگ عمید

معنی اسلامبولی – فرهنگ عمید

معنی اسلامبولی در فرهنگ عمید = استامبولی ...
معنی اسمیوم - فرهنگ عمید

معنی اسمیوم – فرهنگ عمید

معنی اسمیوم در فرهنگ عمید عنصر فلزی سخت از گروه پلاتین که در معادن طلای سفید به ‌دست می‌آید و برای ساختن سر قلم خودنویس و سوزن گرامافون به کار می‌رود ...
معنی اسیدکلریدریک - فرهنگ عمید

معنی اسیدکلریدریک – فرهنگ عمید

معنی اسیدکلریدریک در فرهنگ عمید گازی اشتعال‌ناپذیر، بی‌رنگ، با بوی تند، و محلول در آب که به دلیل خاصیت خورندگی برای باز کردن لوله‌های فاضلاب و پاک کردن رسوبات به‌کار می‌رود؛ جوهر نمک ...
معنی اشتاو - فرهنگ عمید

معنی اشتاو – فرهنگ عمید

معنی اشتاو در فرهنگ عمید = اشتاب ...
معنی اشتها - فرهنگ عمید

معنی اشتها – فرهنگ عمید

معنی اشتها در فرهنگ عمید ۱. میل به غذا داشتن؛ آرزوی طعام. ۲. [قدیمی] خواستن چیزی؛ آرزو داشتن؛ آرزوی چیزی کردن ...
معنی آب بازان - فرهنگ عمید

معنی آب بازان – فرهنگ عمید

معنی آب بازان در فرهنگ عمید تیره‌ای از پستانداران دریایی، مانند بالِن، دلفین، و کاشالوت ...
معنی آب دستی - فرهنگ عمید

معنی آب دستی – فرهنگ عمید

معنی آب دستی در فرهنگ عمید چابکی و تردستی در کار؛ مهارت: چنان در لطف بودش آب‌دستی / که بر آب از لطافت نقش بستی (نظامی۲: ۱۲۸) ...
معنی آبشامه - فرهنگ عمید

معنی آبشامه – فرهنگ عمید

معنی آبشامه در فرهنگ عمید پرده‌ای که روی احشا و قلب و شش‌ها را پوشانیده و از دو لایۀ نازک تشکیل شده است ...
معنی آب نگاری - فرهنگ عمید

معنی آب نگاری – فرهنگ عمید

معنی آب نگاری در فرهنگ عمید علمی که دربارۀ آب‌های سطح زمین و وضع و مقدار و چگونگی آن‌ها و جریان آب رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و دریاها بحث می‌کند ...
معنی آتش خوار - فرهنگ عمید

معنی آتش خوار – فرهنگ عمید

معنی آتش خوار در فرهنگ عمید ۱. خورندۀ آتش. ۲. ویژگی جانوران افسانه‌ای که آتش در دهان داشتند. ۳. (اسم) شترمرغ. δ زیرا قدما آن را خورندۀ آتش می‌دانستند. ۴. [قدیمی، مجاز] ظالم؛ ستمکار؛ حرام‌خوار ...