معنی ادواری - فرهنگ معین و عمید

معنی ادواری – فرهنگ معین و عمید

معنی ادواری در فرهنگ عمید امری که نوبت‌به‌نوبت و گاه‌به‌گاه صورت می‌گیرد؛ نوبتی: جنون ادواری.معنی ادواری در فرهنگ معین ( اَ) [ ع - فا. ] (ص نسب .)نوبتی ، دوره ای ...
معنی اذلال - فرهنگ معین و عمید

معنی اذلال – فرهنگ معین و عمید

معنی اذلال در فرهنگ عمید نرم و روان شدن؛ نرمیمعنی اذلال در فرهنگ معین ( اِ) [ ع . ] (مص م .) پست شمردن ، خوار گرفتن ...
معنی اراک - فرهنگ معین و عمید

معنی اراک – فرهنگ معین و عمید

معنی اراک در فرهنگ عمید درختی گرمسیری شبیه درخت انار، با برگ‌های پهن و همیشه‌سبز، چوب سست، گل‌های سفید یا سرخ‌، و میوه‌ای خوشه‌ای به رنگ سرخ یا بنفش با طعم تلخ؛ درخت مسواک.معنی اراک ...
معنی ارتداد - فرهنگ معین و عمید

معنی ارتداد – فرهنگ معین و عمید

معنی ارتداد در فرهنگ عمید رد کردن حداقل یکی از اصول دین؛ از دین برگشتن؛ مرتد شدن.معنی ارتداد در فرهنگ معین (اِ تِ) [ ع . ] (مص ل .) از دین برگشتن ، کافر ...
معنی ارتیاب - فرهنگ معین و عمید

معنی ارتیاب – فرهنگ معین و عمید

معنی ارتیاب در فرهنگ عمید شک کردن؛ در شک افتادن؛ شک پیدا کردن.معنی ارتیاب در فرهنگ معین ( اِ ) [ ع . ] 1 - 1 - (مص م .) کسی را متهم ساختن ...
معنی ارحم - فرهنگ معین و عمید

معنی ارحم – فرهنگ معین و عمید

معنی ارحم در فرهنگ عمید رحیم‌تر؛ مهربان‌تر؛ بخشاینده‌تر.معنی ارحم در فرهنگ معین (اَ حَ) [ ع . ] (ص تف .) رحیم تر، بخشنده تر، مهربان تر. ؛ ~الراحمین بخشاینده ترین بخشایندگان ، بسیار رحم ...
معنی ارزنده - فرهنگ معین و عمید

معنی ارزنده – فرهنگ معین و عمید

معنی ارزنده در فرهنگ عمید ۱. ارزش‌دار؛ بهادار؛ دارای ارزش. ۲. محترم.معنی ارزنده در فرهنگ معین (اَ زَ دِ) (ص فا.) 1 - باارزش . 2 - شایسته ، سزاوار ...
معنی ارشد - فرهنگ معین و عمید

معنی ارشد – فرهنگ معین و عمید

معنی ارشد در فرهنگ عمید ۱. بزرگ‌تر؛ برومندتر: پسر ارشد. ۲. کسی که در میان همگنان خود دارای درجه و مقام بالاتر است: مقام ارشد.معنی ارشد در فرهنگ معین (اَ شَ) [ ع . ] ...
معنی ارفع - فرهنگ معین و عمید

معنی ارفع – فرهنگ معین و عمید

معنی ارفع در فرهنگ عمید ۱. رفیع‌تر؛ بلندتر. ۲. بلندقدرتر؛ بلندپایه‌تر؛ برتر.معنی ارفع در فرهنگ معین (اَ فَ) [ ع . ] (ص تف .) بلندتر، رفیع تر ...
معنی ارواح - فرهنگ معین و عمید

معنی ارواح – فرهنگ معین و عمید

معنی ارواح در فرهنگ عمید = روح ruhمعنی ارواح در فرهنگ معین ( اَ ) [ ع . ] (اِ.) جِ روح ؛ روح ها، روان ها ...
معنی ازالت - فرهنگ معین و عمید

معنی ازالت – فرهنگ معین و عمید

معنی ازالت در فرهنگ عمید = ازالهمعنی ازالت در فرهنگ معین (اِ لَ) [ ع . ازالة ] (مص م .) 1 - طرد کردن ، دور کردن . 2 - زایل کردن ، از ...
معنی ازلی - فرهنگ معین و عمید

معنی ازلی – فرهنگ معین و عمید

معنی ازلی در فرهنگ عمید ۱. مربوط به ازل: سعادت ازلی با تو روز و شب همبر/ خدای عزوجل با تو گاه و بیگه یار (مسعودسعد: ۲۳۲). ۲. ویژگی آنچه ابتدا نداشته و همیشه بوده ...