معنی آمیختن در فرهنگ عمید

۱. آمیخته کردن؛ درهم کردن؛ درهم ساختن و مخلوط کردن دو یا چند‌چیز با هم.

۲. (مصدر لازم) درهم شدن؛ آمیخته شدن؛ مخلوط شدن.

۳. (مصدر لازم) [قدیمی] رفت و آمد، معاشرت: تو با خوب‌رویان بیامیختی / به شادی و از جنگ بگریختی (فردوسی: ۲/۲۶۷).

۴. (مصدر لازم) [قدیمی] نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ جماع.

معنی آمیختن در فرهنگ معین

(تَ) [ په . ] (مص م .) 1 – درهم کردن یا شدن ، مخلوط کردن یا شدن .2 – معاشرت . 3 – همخوابگی . 4 – جفت گیری .

اشتراک گذاری
دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *